نامــم را پـاک کــردے ، یادم را چــه مـے کنــے ؟!
یادم را پاک کـنـے ، عشقــم را چـه مـے کنـے ؟!.
اصـلا هـمه را پـاک کــن .
هـر آنـچـه از مـن دارے .
از مــن که چیـزی کـم نمـے شود .
فقـط بگو با وجـدانـت چه مـے کنـے ؟!
شـاید. ؟!
نکنـد آن را هـم پاک کــرده ای ؟!!!
نــــــــه !! شدنــے نیســت .
نمـے توانـے آنچـه رانداشتــے پاک کـنـے !
آدمی می تواند
در آغوش کسی که دوست می دارد
ستاره بچیند و ماه را به نظاره بنشیند.
می تواند خودش باشد،فکر کن
زندگی همین باشد،تکرار همین باشد.
یا نه،
درست مثل من باشد
توی لجن زار خودش بخوابد
صبح لباس شیکی بپوشد و
روبروی آیینه نقابش را بزند
برود به همه بخندد،
آقای خدا!چقدر کات کنم و دوباره شروع کنم؟!
چقدر
سرم را روی بالش بگذارم و بر دارم،که تنهایی مرا بفهمد؟!
من از عهد آدم، تو را دوست دارم
از آغاز عالم، تو را دوست دارم
چه شبها من و آسمان تا دم صبح
سرودیم نمنم، تو را دوست دارم
نه خطی، نه خالی! نه خواب و خیالی
من ای حس مبهم، تو را دوست دارم
سلامی صمیمیتر از غم ندیدم
به اندازهی غم تو را دوست دارم
بیا تا صدا از دل سنگ خیزد
بگوییم با هم: تو را دوست دارم
جهان یک دهان شد همآواز با ما
تو را دوست دارم، تو را دوست دارم
درباره این سایت